سکوت تنهایی اش …. ساکت و آرام بود؛ پیش از بعثت هم غار حرا عشقش بود. معلوم نبود در تنهایی چه می کند، ولی هرچه بود، آن را دوست داشت. می خواست با خدا تنها باشد. کم گو بود. حساب شده و به اندازه سخن می راند. به اصطلاح، مختصر و مفید. می شد… بیشتر »
تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن/یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن
این قصه مال توست بیا مهربانترین!/کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟
این خانه ی پر از گلِ پژمرده هم هنوز/عادت نکرده است به مهمان نیامدن
باران بدونِ آمدنش نیست بی گمان/مرگ است در تصور باران ، نیامدن
اما تو با نیامدنت نیز حاضری/کم نیست از تو چیزی ازین سان نیامدن
اشیاء خانه جمله ی تاریکِ رفتن اند:/آیینه ، عکس ، پنجره ، گلدان ، نیامدن*محمد سعید میرزایی*