مدرسه علمیه ریحانه الرسول شلمزار
خوشبختی، یعنی سرباز امام زمانت باشی....
خوشبختی، یعنی سرباز امام زمانت باشی....
چهارشنبه 99/10/17
17 دی 1314 شمسی روز سیاهی است که رضاشاه خائن به همراه همسر و دخترانش در مراسم جشنی کشف حجاب زنان را به صورت رسمی اعلام کردند.
مراسم روز 17 دی 1314 در حقيقت رسميت بخشيدن به كشف حجاب در كشور بود.
پس از این رخداد ننگین عده ای به تجليل از اين رويداد پرداختند و بی حجابی را آزادی زن، تجدد او و همتايی اش با پيشرفت و ترقی مردم اروپا تلقی كردند.
رژیم پهلوی در بهمن 1313، در افتتاح دانشگاه تهران، به دختران دستور دادند كه بدون حجاب به تحصيل مشغول شوند.
از اول فروردين 1314 تاريخ كشور از هجری قمری به شمسی تغيير كرد و به كار بردن ماههای قمری ممنوع شد.
رضا شاه خائن در 22 ارديبهشت 1314 «جمعيت زنان آزاديخواه ايران» را تحت رياست شمس پهلوی به عنوان گامی تازه براي پيشبرد روند بيحجابی در كشور تأسيس كرد.
در قدم اول بی حجابی از زنان وزرا، معاونان، وكلا و مسوولان كشور آغاز شدو تلاش کردند بی حجابی را به بدنه جامعه ایران گسترش دهند.
كشف حجاب رضاخانی كه به نام آزادي زنان! صورت میگرفت در واقع به اسارت كشيدن زن و محبوس كردن زنان محجبه ايرانی در خانههايشان و هتك حرمت و جايگاه زنان بود؛ از اين روست كه 17 دی ماه در حافظه تاريخی ايرانيان يادآور ظلمی عظيم است كه به بهانه پيشرفت! به زن ايرانی تحميل شد.
واقعيت اين است که مردم ايران با داشتن باورهای عميق دينی و مذهبی مقابل این توطئه استعماری ایستادگی کردند و از هویت ، فرهنگ و عفت زن مسلمان با حفظ حجاب دفاع کردند.
چهارشنبه 99/10/17
«آتاتورک»، «امان اللّه خان» و «رضاخان» مأمور می شوند تا در سه کشور «ترکیه» پایتخت امپراطوری عثمانی - بزرگ ترین کشور اسلامی و محور جهان اسلام -، «افغانستان» و «ایران» زمینه نفوذ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب را آماده سازند.
همزمان با جنگ جهانی اول که انگلستان، فرانسه، ایتالیا، یونان و روسیه با کشور عثمانی درگیر جنگ بودند، «مصطفی کمال آتاتورک» با کمک کشورهای اروپایی و غرب گروهی تشکیل داد، وی در اکتبر 1906 (آبان 1285 ه. ش) جمعیت «وطن و آزادی» را در دمشق پایه گذاری کرد و پس از نفوذ به ترکیه با کودتا حکومت را ساقط و اعلام جمهوری کرد. او دست به کشتار عالمان دینی زد و با تغیر خطّ، لباس و اعلام منع حجاب، رابطه فرهنگی ملّت مسلمان ترک را با گذشته خود قطع کرد.
امان اللّه خان نیز با تسلط بر افغانستان با عنوان تحوّل و ترقی به انهدام فرهنگ اسلامی افغانستان دست زد.
امان اللّه خان پس از مسافرت به اروپا در 1927 میلادی - 1306 ه. ش - در بازگشت به کشورش ابتدا «جمعیت حمایت از نسوان» را تشکیل داد و دوازده نفر وکلای زنان کابل اداره انجمن را در دست گرفتند و سپس مکتب «تدبیر منزل» زنانه در محله باغ علی مردان با معلمان آلمانی و ترک تأسیس شد. در سال 1928 میلادی (1307 شمسی) «حجاب زدایی» با عنوان «رفع حجاب آزاد گذاشته شد» صورت پذیرفت. همچنین برای دولتی کردن «روحانیت افغانستان» تلاش بسیار کردند. ایجاد مدارس مختلط و تحصیل دختر و پسر در کنار یکدیگر اقدام دیگر امان اللّه خان بود. اعزام جمعی از دختران تحصیل کرده و بدون حجاب به ترکیه - پس از دیدار با آتاتورک - برای ادامه تحصیل نیز بخشی از رفرم وی به شمار می رفت.
امّا رضا خان - او البته با کمی تأخیر از همتایان ترک و افغانی اش - ابتدا با پیشانی «گل مالی شده» و پای برهنه دسته سینه زنی قزّاق راه انداخت و به حضور علما می رسید و ابراز ارادت می کرد. امّا به تدریج در رفتار خود تغییراتی داد و با تبعید و زندانی کردن روحانیون و کشتن برخی از آنان چهره دیگری از خود نشان داد.
رضاخان در 12 خرداد 1313 در یک مسافرت طولانی به ترکیه، با همتای ترک خود مصطفی کمال آتاتورک، دیدار کرد. آتاتورک در «کازینوی ازمیر» به افتخار رضاخان میهمانی بزرگی ترتیب داد و با مذاکره و تبادل نظر با وی به انتقال تجربیات خود در سرکوب مذهب پرداخت.
برنامه دیدارها، رفت و آمدهای علنی و محرمانه رضاخان و برنامه های دیگر وی در مدت بیش از یک ماه اقامت در ترکیه برای ما نامعلوم است.
می توان حدس زد که وی از ترکیه به اروپا و دیدار سران کشورهای غربی رفته باشد و یا برخی از سردمداران اروپایی برای دیدار و توجیه وی به ترکیه آمده باشند؟ به هرحال ویژگی های این سفر که تنها سفر خارجی رضاخان در مدت بیست سال زمام داری وی بود، به طول انجامیدن اقامت وی در ترکیه - که در نوع خود از سفر پادشاهان و رؤسای جمهور کشورها بی سابقه به نظر می رسد - همچنین اقداماتی که وی پس از سفر ترکیه انجام داد، همه و همه شک و تردیدها و حدس و گمانه زنی هایی درباره ماهیت سفر به ترکیه رضا خان ایجاد می کند که با توجّه به شخصیت وی تأمل برانگیز است.
اعلام کشف حجاب
رضاخان چند ماه پس از بازگشت از ترکیه در 17 دی ماه 1314 در دانش سرای مامایی همراه همسر و دختران بی حجاب خود - برای اولین بار - شرکت و رسما فرمان ممنوعیّت حجاب را برای زنان اعلام کرد.
وی طی سخنانی خطاب به زنان و دختران فارغ التحصیل پزشکی و مامایی از بی حجابی با عنوان «اعطای آزادی به بانوان» نام برد و اقدام به ممنوعیت حجاب را گشودن «فصل جدیدی در زندگی زن ایرانی» اعلام کرد.
به دنبال فرمان رضاخان در «منع حجاب» مأموران شهربانی و پاسبان ها در کوچه و خیابان شهرها به اذیّت و آزار زنان و دختران محجّبه پرداختند. مأموران چادر و روسری و هر نوع پارچه شبیه آن را با خشونت از سر زنان می کشیدند و پاره می کردند.
بسیاری از زنان و دختران خانه نشین شدند و از ترس مأموران، در نیمه های شب از کوچه های فرعی، دور از چشم مأموران برای کارهای بسیار ضروری از خانه بیرون می رفتند.
همچنین برای رواج دادن هر چه بیشتر بی حجابی برنامه های گسترده ای از طرف مسؤلان شهرها به اجرا در آمد. اجرای جشن های بی حجابی از جمله این برنامه ها بود. مواردی از جشن ها با عکس العمل تند مردم رو به رو شد. یکی از شب های جمعه جشنی در مدرسه شاهپور شیراز بر پا می شود، در این جشن علی اصغر حکمت، وزیر معارف (فرهنگ آموزش و پرورش) شرکت می کند، در پایان جشن و پس از اجرای برنامه و سخنرانی ها، عده ای دختر جوان نیمه برهنه بر روی سن ظاهر می شوند و به رقص و پایکوبی می پردازند. حاضران دچار شگفتی شده و عده ای بنا به اعتراض جلسه را ترک می کنند.
فردای آن روز در مسجد وکیل شیراز اجتماع بزرگی بر پا می شود و مردم خواستار برخورد مسؤلان با چنین رفتارهایی می شوند. در این جلسه سید حسام الدین فالی - روحانی مبارز و نترس - بر فراز منبر رفته و اقدامات خلاف شرع و عفّت عمومی را محکوم می کند، مسؤلان حکومت را به باد انتقاد می گیرد و از مردم می خواهد هشیار باشند و آرام نگیرند.
بلافاصله پس از پایان منبر، سید حسام الدین دستگیر و زندانی می شود.
همچنین برخوردهای دیگری در گوشه و کنار کشور با مأموران رخ می دهد. در تهران و دیگر شهرها، جشن ها و کارناوال های شادی به دستور فرمانداری ها بر پا می کنند، کارمندان ادارات و مقامات و مسؤلین شهرها با همسرانشان - بدون حجاب - وادار می شوند که در این مراسم شرکت کنند.
حجت الاسلام علی اصغر احمدی خمینی می گوید پدرش را با زور نیروهای «ژاندارمری» به یکی از این جشن ها برده اند:
خمین از شهرهایی بود که «فرمان ملوکانه» در آن به اجرا در آمد. پدر من نیز دعوت می شود تا در جشنی که به وسیله یکی از خوانین بر پا می شد، شرکت کند. این خان یکی از دشمنان قدیمی پدرم بود. در این جشن ها تجّار، کسبه، مقامات شهر و دیگر اهالی شهر همراه همسران بی حجابشان شرکت می کردند. منزل این «خان» در مرکز خمین بود و فاصله زیادی با منزل ما داشت. پدرم از علمای پر نفوذ و محترم خمین به شمار می رفت و بردن وی به محل جشن کار آسانی نبود. از این رو از در خانه ما تا مجلس جشن حدود چهل پنجاه ژاندارم مسلّح گمارده بودند تا مراقب پدرم باشند. خواهر زاده پدرم - حجت الاسلام و المسلمین آقای پسندیده - موقع رفتن به آن مجلس، به خانه ما آمد تا همراه پدرم در جشن مزبور شرکت کند. زمان مقرر رسید و آنان حرکت کردند. به محض اینکه پدرم وارد آن مجلس شد، یکی از مأموران یک پالتو و یک کلاه «شاپو» جلوی ایشان آورد که تغییر لباس بدهد و سپس وارد آن مجلس بشود. پدرم بسیار ناراحت شد، کلاه شاپو را برداشت، با عصبانیت بر زمین زد و فریاد زد: «من به یزید زمان خروج کرده ام» و سپس اضافه کرد: شاه مجتهدین و سالمندان را از پوشیدن این لباس معاف کرده است و من از هر دوی اینها هستم. با این داد و فریاد مجلس جشن به هم خورد و به مجلس عزا تبدیل گشت و گریه شروع شد. بعد از این وقایع پدرم مریض شد و برای معالجه به اصفهان و تهران رفت، امّا پس از بازگشت به خمین کسالت پدرم شدت یافت و به سرای باقی شتافت.
پرسشی که پس از خواندن ماجرای سلطه یافتن سه مأمور دست نشانده غرب بر سه کشور ترکیه، افغانستان و ایران به ذهن می رسد شیوه های همگونی است که آنها پس از دست یافتن به قدرت در این کشورها به اجرا در آوردند. تاریخ ایران و جهان ماجرای کشور گشایی امپراتوران و شاهان بسیاری را رقم زده است، امّا هنگام بررسی رفتار «آتاتورک» و «خان ایران و افغانستان» رضاخان و امان اللّه خان و اصرار و سماجت آنان در مسخ و ویران سازی فرهنگ، ارزش ها و باور دینی مردم، هوشمندی و نیرنگ بازی سران و سیاست پیشگان غرب بر ما آشکار می شود.
آنها پس از برخوردهای بسیاری که با ملّت های مسلمان داشته اند به این جمع بندی رسیده اند که گرفتن مرزهای زمینی و گشودن دروازه کشورها کار مهمی است، امّا مهم تر از آن گشودن مرزهای اندیشه و باورهای یک ملّت است. آنها فهمیده اند که نفوذ در سنگر و برج و با روی حریف لازم است، امّا رخنه در فرهنگ و ارزش های یک ملت بسیار کارسازتر است.
پی نوشتها:
1. سینا واحد، قیام گوهر شاد، ص 38، سینا واحد.
2. همزمان با کشف حجاب برنامه اتحاد شکل نیز اجباری شده بود و مأموران همه اقشار مردم، حتّی روحانیون را به پوشیدن کت و شلوار و کلاه «شاپو» مجبور می کردند.
3. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، ج 1، ص 55 و 56.
سه شنبه 99/10/16
چرا خطبه فدکیه نامیده شد؟
نهاده شدن نام «فدکیه» بر خطبه عالمانه و آتشین حضرت زهرا(س) صرفاً بیانگر جهت صدور این خطبه بىمانند را بیان مىکند و محتواى این سخنرانى آنچنان عمیق و گسترده است که موضوع غصب فدک در برابر عمق و گستردگى آن جز «بهانهاى» به نظر نمىآید. نگاه عمیق به معارف اساسى دین و بیان واقعیتهاى اجتماعى در کنار یادآورى مسؤولیت آحاد افراد جامعه اسلامى نسبت به آن معارف و این واقعیتها به همراه تبیین انحراف بهوجود آمده بعد از پیامبر(ص) و علت آن در سطح خواص و عامه افراد جامعه، موضوعات مهمى است که نه فقط داروى درد آن روز، که مرهم زخم تمامى آسیبهاى جامعه اسلامى در طول تاریخ خواهد بود که علاوه بر ابعاد معرفتى دینشناسانه، ابعاد جامعهشناسانه سیاسى را نیز در بر دارد.
مطالبه فدک چرا؟
از جمله مظلومیت های حضرت صدیقه طاهر این است که برخی ها در طول تاریخ اینگونه تصور می کنند که حضرت صدیقه بسیار نارحت بود و آنچه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را خیلی رنج میداد این بود که اموالش را گرفتند! اموال او را غصب کردند، گاهی در مرثیهخوانیها گفته میشود که حضرت فرمودند: «نان بچههایم را گرفتید!» این یکی از بزرگترین ظلمهایی است که ما شیعیان به اهلبیت علیهمالسلام میکنیم.
چگونه کسانی که همه ثروتهای عالم در مقابل آنها به اندازه تل خاکستری ارزش ندارد، برای از دست دادن مال دنیا ناراحت شوند؟!
امیرالمومنین علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرماید: وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَغَیْرِ فَدَک؛۷ من را با فدک و غیر فدک چه کار؟! آیا واقعاً این گریهها، نالهها و دادخواهیها برای مال دنیا بود؟! چنین تصوری، تصوری خام، بیجا و نابخردانه است. حقیقت امر این است که این مسأله بهانهای بود برای اینکه حضرت زهرا سلاماللهعلیها حقایقی را افشا کند که تا قیامت این حقایق چنان آشکار بماند که کسی نتواند آنها را مخفی کند.
سه شنبه 99/10/16
خاطره ی آیه الله مصباح یزدی از ماموستا شیخ الاسلام در باره حضرت فاطمه زهرا (س):
یک روز بعد از اجلاس خبرگان رهبری من و ماموستا شیخالاسلام در یک اتاق با هم بودیم و صحبت میکردیم، وی گفت پدر من قطب نقشبندیه بود ولی در مقابل هیچ شخصیت سیاسی بلند نمیشد ولی در مقابل سادات و فرزندان حضرت زهرا(س) تمام قد میایستاد.
وی اضافه کرد: او میگفت نظر شخصیاش این است که اگر کسی به حضرت زهرا(س) اهانتی کند، کافر است و به دلیل این اعتقاداتش بود که شهادت نصیبش شد.