نماز شب نشسته پوسته سیاه شب، جسم بی روح و خشک زمین را سخت در برگرفته است. اما در خرابه ای، روزنه ای تا انتهای آسمان نور می افشاند. در خرابه ای کنار سیاه ترین قصر. شب چقدر به شام بلا نزدیک است و این خرابه کوچک چقدر بزرگ و نورانی شده است. قامت خمیده… بیشتر »
تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن/یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن
این قصه مال توست بیا مهربانترین!/کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟
این خانه ی پر از گلِ پژمرده هم هنوز/عادت نکرده است به مهمان نیامدن
باران بدونِ آمدنش نیست بی گمان/مرگ است در تصور باران ، نیامدن
اما تو با نیامدنت نیز حاضری/کم نیست از تو چیزی ازین سان نیامدن
اشیاء خانه جمله ی تاریکِ رفتن اند:/آیینه ، عکس ، پنجره ، گلدان ، نیامدن*محمد سعید میرزایی*